اسفند ۲۹، ۱۳۹۰

نوروزتان خجسته

فرارسیدن نوروز باستانی ایران زمین، به شما خجسته و شاد باد

به یاد روانشاد «فریدون مشیری»:
با همین دیدگان اشک‌آلود / از همین روزن گشوده به دود
به پرستو، به گل، به سبزه، درود..؛

هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز

اسفند ۲۸، ۱۳۹۰

سه سال از مرگ مشکوک «امیدرضا میرصیافی» گذشت

لینک این خبر در سایت بامداد خبر


معرفی:
امیدرضا میرصیافی متولد ۱۲ مرداد ۱۳۵۹ نویسنده وبلاگ «روزنگار» و تهیه کننده مقاله در زمینه هنر موسیقی و مصاحبه با هنرمندان برای رادیو زمانه و همچنین برنامه «سیری در ادبیات آهنگین ایران» بود. برنامه‌ای که  بوسیله زنده یاد تورج نگهبان (ترانه سرای نامی ایران) تهیه و از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شد. امیدرضا همچنین سابقه همکاری با: «روزنامه جوان» (٢٠٠٥ تا ٢٠٠٦) – «روزنامه آينده نو» (٢٠٠٧) –  «راديو ھمصدا در سوئد» (٢٠٠٤ تا ٢٠٠٦) «راديو زمانه» (٢٠٠٧) – « سايت ھنر و موسيقی» (٢٠٠٤ تا ٢٠٠٧) را در کارنامه کاری خود دارد.

بازداشت:
امیدرضا میرصیافی روز سوم اردیبهشت ۱۳۸۷ بوسیله چهار مامور امنیتی که به منزل پدری وی یورش آورده بودند دستگیر و بعد از حدود چهل روز با قرار وثیقه صد میلیون تومانی تا زمان دادگاه موقتا آزاد شد. اتهام وی «اقدام علیه امنیت ملی، توهین به سران نظام و همچنین توهین به مقدسات اعلام شد». امیدرضا یک روز مانده به آزادی موقت نیز مجبور به دادن اعترافات تلویزیونی شد.
دادگاه امیدرضا در پاییز ۱۳۸۷ در شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی و وکلات دکتر محمدعلی دادخواه برگزار شد که سرانجام قاضی صلواتی با استناد به مواد 500 و 514 قانون مجازات اسلامی برای "فعالیت تبلیغی علیه نظام" به شش ماه زندان و برای "توهین به آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای"، امیدرضا میرصیافی را به تحمل دو سال و شش‌ماه حبس محکوم کرد و این حکم بدون اینکه برای تنظیم لایحه دفاعیه به وکیل ایشان ابلاغ گردد به اجرا درآمد. دکتر دادخواه علت عدم ابلاغ حکم جهت تنظیم لایحه دفاعیه را احتمال تائید حکم در دادگاه تجدید نظر عنوان می کند. در نهایت امیدرضا روز ۱۹بهمن ۱۳۸۷ جهت گذراندن دو سال و شش ماه دوران محکومیت خود به زندان اوین می رود.

شرح اتفاق در زندان:
امیدرضا در روزهای قبل از اجرای حکم، حال روحی مناسبی نداشت و به شدت از حکم صادره نگران بود. تهدید و فشار بر وی در ماه های  قبل از اجرای حکم جهت معرفی و چگونگی همکاری با هنرمندان تا روز اجرای حکم ادامه داشت و همین امر باعث شده بود که امیدرضا دچار نوعی نگرانی و افسردگی شود. کم تحمل بودن و عدم روحیه مقاومت و آشنا نبودن به روش های آزار و اذیت زندانی توسط مسئولان زندان در روزهای پایانی سال به شدت امیدرضا را ناراحت کرده بود. ماجرا به این صورت بود که برای مرخصی نوروزی زندانیان، به امیدرضا قول مرخصی داده می شود و چند روز مانده به پایان سال، این مرخصی پذیرفته نمی شود. شب سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷ امیدرضا از زندان با منزل پدری تماس می‌گیرد و در حالیکه به خاطر عدم موافقت با مرخصی چندروزه به مناسبت نوروز متاثر و ناراحت بود، حین صحبت با پدر خود جملاتی توهین آمیز علیه مقامات نظام به کار می برد.
فردای آن روز چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷، صبح روز حادثه ساعت حدود ۱۱ صبح با منزل خود تماس می‌گیرد و ضمن صحبت با مادرش می‌گوید حال روحیش خوب اما حال جسمیش بد است و دارد بد‌تر می‌شود و قول داده بود روز عید و هنگام سال تحویل تماس خواهد گرفت. بنا بر اظهارات دکتر دادخواه وکیل امیدرضا، ساعت حدود ۲ بعد از ظهر با ایشان هم تماس گرفته و ظاهرن مشکلی نداشته است. ساعت حدود ۶ عصر پدر ایشان که به منزل بازگشته بود جویای حال امید می‌شود. با شنیدن اظهارات همسر خود از تماس صبح امیدرضا با منزل نگران شده و از برادر ایشان می‌خواهد پیگیری کند. برادر امیدرضا که با تماس مکرر چند خبرنگار از جمله خبرنگار رادیو فردا نگرانی اش بیشتر شده بود به سایت‌های اینترنتی مراجعه می کند و متوجه می‌شود خبر مرگ امیدرضا از طریق دکتر حسام فیروزی که خود نیز زندانی سیاسی بود به اطلاع صدای آمریکا رسیده و خبر منتشر شده است.

پیگیری:
خانواده ی میرصیافی همان شب پس از مراجعه به اوین پاسخی را از مسئولان اوین دریافت می کنند مبنی بر اینکه حال ایشان بد شده و به بیمارستان لقمان حکیم منتقل شده است. پس از مراجعه خانواده به بیمارستان لقمان حکیم، پرسنل شیفت شب با تائید این خبر و اعلام مرگ امیدرضا، از خانواده ی ایشان خواستند روز بعد برای شناسایی جسد مراجعه کنند.
بعدتر یکی از بهیاران بیمارستان لقمان حکیم در تشریح اتفاق به خانواد می گوید: "عصر آنروز ۴ نفر مامور از زندان اوین جسد امید رضا را به بیمارستان رساندند و در برابر سؤال پرسنل بیمارستان درباره علت وخامت حال بیمار و فوت ایشان گفتند: "بنویسید تریاک خورده است!" این بهیار بیمارستان در اطلاعات بعدی به همراهان خانواده ی میرصیافی، "دیر رساندن بیمار را برای مداوا علت فوت اعلام کرده و این نکته را یادآور شدند که بیمار قبل از رسیدن به بیمارستان فوت کرده بود."

آثار و علائم کبودی، شکستگی و خونریزی روی جسد:
یکی از برادران امیدرضا اولین کسی بود که پیکر ایشان را در سردخانه بیمارستان لقمان برای شناسایی مشاهده می کند. ایشان با دیدن جسد برادرش، "شکستگی قسمت چپ سر و همینطور خونریزی بالای گوش چپ" را تائید کرد. به گفته ایشان آثار و علائم دیگری مانند: "لخته های باقی مانده ی خون در بینی و دهان ایشان و همچنین کبودی و آثار خراش در صورت و گردن" نیز وجود داشته است. در اینجا نکته ای لازم به توضیح می باشد که این امر برای خانواده ی میرصیافی و پدر ایشان که خود نیز از تکنسین های اتاق عمل بودند مسلم شده است که امیدرضا میرصیافی توسط مسئولان زندان به بهانه تمارض مورد ضرب و شتم قرار می گیرد که این ادعا با دیدن جسد امیدرضا قوت بیشتری می گیرد. در تصاویری که از صورت امیدرضا در رسانه ها منتشر شد، لکه های خون روی بینی و صورت و همچنین کبودی چشم و خونریزی گوش مشاهده می شود که تمام این علائم علت فوت امیدرضا به دلیل مصرف قرص را رد می کند. جدای از این نکات، دکتر حسام فیروزی که خود نیز از زندانیان سیاسی اوین بود، در گزارش پزشکی که بعد از فوت امیدرضا منتشر کرد، می نویسد که: "تا مقابل بهداری زندان همراه امید رضا بوده و در برابر اصرار وی برای معالجه‌اش، ایشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و گفته اند امیدرضا تمارض می کند."

انتقال جسد به پزشکی قانونی و دفن آن:
پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی کهریزک و انجام معاینه جسد که طبق اعلام خانواده فقط حدود یک ساعت و نیم طول کشید، جسد را پس از شستشو کفن کردند و برای تدفین به خانواده ی ایشان تحویل دادند. خانواده ی میرصیافی اعلام کردند که به هنگام شستشوی جسد فرزندشان هیچ گونه آثاری از کالبد شکافی روی جسد فرزندشان وجود نداشته است. در حالی که لازمه ی کالبد شکافی، شکافتن قسمت هایی از جسد و همچنین نمونه برداری از مغز  بوده است. مراسم کفن و دفن نیز با حضور بستگان میرصیافی و حضور ماموران امنیتی برگزار شد که خانواده ی ایشان را به سکوت و عدم پیگیری تهدید می کردند.

اعلام نتیجه کالبد شکافی و بی نتیجه ماندن شکایت خانواده:
چند ماه بعد از فوت امیدرضا، در هیاهوی جریانات انتخابات ۸۸، پرونده شکایت خانواده امیدرضا به جایی راه نبرد و دکتر محمدعلی دادخواه، وکیل امیدرضا نیز خانواده ایشان را دعوت به سکوت می‌کنند. در تابستان همین سال جواب کالبد شکافی به خانواده ی ایشان داده شد که علت فوت را "خوردن قرص پراپانولول به تعداد ۳۰ تا ۴۰ عدد و افت ضربان قلب و نهایتاً ایست قلبی اعلام کردند". با آنکه در دو تصویر منتشر شده از صورت امیدرضا، آثار و علائم خونریزی و کبودی مشهود بود، اما در گزارش کالبد شکافی آثار ضرب و شتم و شکستگی سر تائید نشد. اکنون در آستانه سومین سالروز مرگ مشکوک امیدرضا میرصیافی هستیم و شکایت خانواده ی ایشان نیز تاکنون نتیجه ای در بر نداشته است.

صفحه یادبود امیدرضا میرصیافی:
بعد از مرگ مشکوک امیدرضا میرصیافی، وبلاگ ایشان با اسم «روزنگار» در سایت بلاگفا مسدود شد و امکان دسترسی به دست نوشته های ایشان دیگر وجود ندارد. اما تعدادی از دوستان امیدرضا چند ماهی است که به مناسبت نوزده مرداد ۱۳۹۰، روزی که می بایست دو سال و شش ماه حکم صادر شده زندان امیدرضا به پایان می رسید و خانواده ی ایشان در انتظار آزادی فرزند خود می بودند، صفحه ای را برای یادبود و گردآوری دوباره دست نوشته ها و مقاله های امیدرضا در فیس بوک و بلاگ اسپات ایجاد کرده اند.

یکی از گردانندگان این وبلاگ و صفحه می گوید: "اولین هدف ما از ایجاد این صفحه زنده نگه داشتن نام و یاد امیدرضا به عنوان اولین وبلاگ نویس فوت شده در زندان های جمهوری اسلامی است. هدف بعدی جمع آوری کلیه دست نوشته ها و مقاله های امیدرضا در حوزه فعالیت های فرهنگی و هنری ایران است. همانطور که می دانید امیدرضا یک روزنامه نگار در حوزه فرهنگ، هنر و موسیقی بود و گزارش ها و مصاحبه های بسیاری را در رسانه ها منتشر کرده و با شخصیت های هنری زیادی مصاحبه کرده است. در این وبلاگ که «روزنگار، به یاد امیدرضا میرصیافی» نامگذاری شده است، سعی خواهیم کرد به کمک خوانندگان قدیمی "روزنگار" و دوستان و همکاران سابق امیدرضا، تا جای ممکن به جمع آوری دست نوشته ها، مقالات و مصاحبه های وی بپردازیم تا بتوانیم یاد "امیدرضا میرصیافی" را زنده نگه داریم. خوشبختانه تا الان توانستیم مقالات و مصاحبه های منتشر شده در سایر سایت ها را به دست بیاریم و به مرور زمان در وبلاگ یادبود و صفحه فیس بوک ایشان بازنشر خواهیم کرد. نکته بعدی هم دسترسی مجدد به کلیه دست نوشته ها و آرشیو وبلاگ ایشان است که کلیه مطالب وبلاگ سابق ایشان از بهمن سال 84 تا آخرین پست که در تیر ماه سال 86 منتشر شده است را در اختیار داریم که این نوشته ها هم به وبلاگ جدید منتقل خواهد شد".


در انتشار دوباره فعالیت های امیدرضا که در این وبلاگ تاکنون بازنشر شده است می توان به مصاحبه اختصاصی امیدرضا میرصیافی با کوروش یغمایی، هنرمند مطرح موسیقی پاپ ایران، انتشار دوباره گزارش پایان بیست و یکمین جشنواره موسیقی فجر و مقاله ای با عنوان «صدای زن و درسی از تاریخ» که به زندگی قمرالملوک وزیری، اولین خواننده زن ایرانی می پردازد، انتشار دوباره گزارشی از جشن سالروز تولد استاد بنان و گفتگو با همایون خرم به عنوان سخنران مراسم و حمید متبسم یکی از میهمانان این برنامه اشاره کرد. همینطور گفتگوی اختصاصی با حمید متبسم، پایه گذار گروه دستان به خوانندگی همایون شجریان و گزارشی از وضعیت بد استاد علی تجویدی که در زمان بیماری ایشان، امیدرضا مقاله ای را با عنوان «چراغ خانه ی استاد را روشن نگه دارید» منتشر کرد، در این وبلاگ یادبود دوباره بازنشر شده است.
یادش گرامی

* قطعه ای از نمایشنامه «مکبث» اثر شکسپیر، به یاد «امیدرضا میرصیافی»


 * جنبش 18 مارچ، یادبود درگذشت «امیدرضا میرصیافی»

 * صفحه یادبود امیدرضا میرصیافی در فیس بوک 
* وبلاگ «روزنگار، یادبود امیدرضا میرصیافی»

اسفند ۰۳، ۱۳۹۰

صدای زن و درسی از تاریخ

با اتمام بیست و یکمین جشنواره موسیقی فجر و سکوت نسبی که فضای موسیقی ایران را به دلیل فرا رسیدن ماه محرم فرا گرفته است، فرصت مناسبی پیش آمده تا این رویداد هنری و همچنین وضعیت موسیقی در مملکتمان را از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار بدهیم.

در کشورهای پیشرفته و آزاد که ضوابط و سیاستهای حاکم بر عرصه هنر و موسیقی از طرف دولت مشخص و معین است و در این راستا دولتها بیشتر نقش حمایتی (و نه دخالتی) دارند، هیچ مشکلی در زمینه برگزاری فستیوالها، تولید و پخش کارها و آثار، حقوق مادی و معنوی آنها و دیگر زمینه ها وجود ندارد. در این گونه جوامعی که کارها بصورت سیستماتیک و منظم و در یک چارچوب مشخص انجام می شود، هنرمند برای اینکه ایده و تفکر ذهنی خود را از حالت بالفعل به حالت بالقوه برساند دچار هیچ گونه مسائل حاشیه ای نمی شود و تمام نیرو و توان خود را با توجه به حمایتی که از سوی دولت مطبوع خود می شود، صرف ارائه و بروز خلاقیت خود می کند .
اما در مملکت ما به دلیل نبود زمینه ها و شرایط استانداردی که در بالا به آنها اشاره شد، اوضاع حاکم بر عرصه هنر و به خصوص موسیقی درست عکس این کشورها است و هنرمند به جای صرف انرژی و توان خود در راه خلق آثارش، نیرو توان خود را صرف درگیری با حاشیه و مشکلات پیش پا افتاده ای می کند که نا خواسته بر کیفیت کارش تاثیر نا مطلوب می گذارد . آن هم به علت نبود سیاست و ضوابط مشخص (و یا وجود سیاستها و ضوابط غیر استاندارد و غلط) که با اعمال نظرات و سیاستهای محدود کننده و غلط خود عرصه را از هر لحاظ تنگ تر می کنند و در این میان کمبود امکانات و بودجه را نیز باید اضافه کرد که مزید بر علت شده است .

از زمان وقوع انقلاب در سال 1357 تا به اکنون، خوانندگان زن بیش از هر قشر دیگری قربانی وضعیت کنونی شده اند و با ممنوعیت صدای زن در 27سال گذشته به اجبار خوانندگان زن یا کنج عزلت گزیدند و یا جلای وطن کردند . تنها چند صباحی است که به لطف ایده ابتکاری " هم خوانی" موفق شده اند تا اندکی زخم های خود را التیام بخشند .
حال میخواهم شما را به سالهای دور ببرم تا با نقل داستانی شما را بیشتر با عمق موضوع آشنا کنم تا از این طریق از کلیات وارد جزئیات ماجرا و بحث بشویم .

اولین خواننده زن در ایران که صدایش از رادیو به گوش مردم رسید " قمر الملوک وزیری " است . زنده یاد "مرتضی خان نی داوود" اولین شخصیتی بود که در یک مجلس عروسی به هنر والای "قمر الملوک" پی برد و بدین ترتیب "قمر" به مدرسه موسیقی او راه یافت و بیش از دو سال دستگاههای موسیقی و فنون آن را فرا گرفت و صدای رسا و پر احساس خود را به فن و تکنیک مزین نمود .
در اینجا به نقل داستان و خاطره ای در مورد "قمر الملوک وزیری" می پردازم که پرویز خطیبی در کتاب خود ( خاطراتی از هنرمندان)از زبان استاد "موسی نی داود" می نویسد . زنده یاد "نواب صفا" (1) نیز همین خاطره را در کتاب خود ( قصه شمع / چاپ دوم سال 1378 / نشر البرز ) به رشته تحریر درآورده است .

 "نی داود" میگفت: یک شب در خانه"تیمور تاش" وزیر دربار مقتدر "رضا شاه" که تازه تاجگذاری کرده بود، دعوت داشتیم، جمعی از رجال و شخصیت های معروف در آن مجلس حضور داشتند و اواسط شب ناگهان "رضا شاه" وارد مجلس شد و ما که انتظار نداشتیم با شاه روبرو شویم، تا حدودی دست پاچه شدیم . شاه که متوجه این مسئله شده بود، در حالی که شنل آبی را از دوش خود برمیداشت، با صدای پرآهنگش خظاب به من و برادرم ( مرتضی )گفت: "ادامه دهید" و ما دستور شاه را اطاعت کردیم .

 جالب اینکه آنشب بی آنکه قصد خاصی داشته باشیم، ترانه(مرغ سحر ) را نواختیم . مرغ سحر که آهنگش از "مرتضی" و من و اشعارش از"ملک الشعرای بهار" است در واقع ترانه ای است که استاد "بهار"برای مخالفت با "رضا شاه" سروده است .

 بهار در دوره چهارم مجلس جزو طرفداران "رضا خان سردار سپه" بود اما پس از به قدرت رسیدن او، احساس کرد که شاه، حکومت دیکتاتوری بوجود آورده است، بنابراین راهی جز مخالفت نبود و چه راهی بهتر و موثرتر از سرودن شعر، بر روی آهنگی که در آن روزگار زبان به زبان و سینه به سینه حفظ شد و امروز هنوز یکی از برجسته ترین و قشنگ ترین ترانه هاست .وقتی هنر نمایی"قمر" تمام شد، "رضا شاه"، کمی با رجال حاضر در مجلس گفتگو کرد، بعد هم به سراغ ما آمد و، "قمر" و "مرتضی" و مرا، مورد محبت قرار داد و رفت .

 پس از رفتن او "تیمورتاش" با چهره ای برافروخته، به مرتضی، اعتراض کرد که چرا این آهنگ را اجرا کرده است . "قمر الملوک" فورا جواب داد که این پیشنهاد من بود و گناهی متوجه برادران "نی داود" نیست . به این ترتیب، "قمر" ما را از یک مخمصه بزرگ نجات داد و گر نه ممکن بود "تیمورتاش" من و برادرم را به زندان بیاندازد .

 چند ماه پس از آن شب بود که ترانه (مرغ سحر) بر سر زبانها افتاد و عجیب اینکه بخاطر شخصیت "قمر" شهربانی"مختاری" در صدد جمع آوری صفحه برنیامد و (مرغ سحر) به تعداد زیاد و به قیمت گزاف بفروش رسید . (کتاب "خاطراتی از هنرمندان، تالیف پرویز خطیبی، چاپ اول، ص 22-21، به اهتمام فیروزه خطیبی)

 این داستان را بدان جهت نقل کردم تا کمی به حال و روز کنونی خود بیندیشیم و در صدد رفع اشتباهات باشیم . در زمانه ای به سر می بریم که در یک جشنواره بین المللی موسیقی، میکروفون یک خواننده زن را در میانه اجرای کنسرت به دلیل اینکه صدایش از صدای دیگر هم خوانان بالاتر است قطع می کنند و یا با دیگری چنان می کنند و غریبه پرستی را به ارج نهادن بر خواننده زن پیشکسوت ترجیح می دهند که مجبور می شود در اواسط برنامه عطای کار را به لقایش ببخشد و همراه با اعضای گروهش سالن را ترک می کند و یا دیگر هنرمند بانو به خاطر آلبومی که منتشر کرده است و در آن صدایش از همخوانان گروه کر رساتر است، چنان مورد غضب شدید قرار می گیرد که به اجبار و از روی ترس سر در لاک خود فرو می برد .

انسانی که با صدای لالایی مادرش بزرگ می شود و نغمه او را با دل و جان گوش می دهد حال باید از صدای زن که همان لالایی مادر است محروم شود. روزگاری هنرمند والا مقامی چون "قمر الملوک وزیری" در زمانه ای به شهرهای مختلف برای اجرای کنسرت می رود که مردمان آن دیار در آن زمان ( بر خلاف دولتمردان آن دوره ) هنوز آمادگی پذیرش صدای زن را بر روی صحنه نداشتند ولی اکنون اوضاع به گونه ای دیگر است . تمام این حدیث که بازگو کردم، واقعیاتی است که هیچ انسان آگاهی نمی تواند به انکار آن بپردازد و تحمل و ظرفیت پذیرش آن را نداشته باشد . چاره کار در این مورد پذیرش واقعیات و اعاده حقوق از دست رفته هنرمندان این مرزو بوم است .

 (1) زنده یاد "سید اسماعیل نواب صفا" در خاطرات خود در کتاب "قصه شمع" (چاپ دوم / سال1378 / نشر البرز ) به نوعی منکر این واقعه می شود و متذکر می شود که اولین خواننده تصنیف مرغ سحر "ملوک ضرابی" است و اشاره میکند که ]تصنیف(مرغ سحر) را "ملک الشعرای بهار" بخاطر حوادث دوران "محمد علیشاه" و بستن مجلس شورای ملی و بلاتکلیفی مملکت در لحضات بسیار حساس، با همکاری برادران "نی داود" بوجود آورده و در غیر اینصورت"رضاشاه" پس از شنیدن این شعر و آهنگ، مجریان آنرا مورد محبت قرار نمیداد[ . ولی استاد فرید امینی، منتقد موسیقی و دوست گرامی بنده، ادعای مرحوم نواب صفا را رد می کند و می گوید که در حضور خود وی زنده یاد "مرتضی خان نی داوود "این داستان را برای پدرش (علی اصغر خان فراهانی) نقل کرده و آن را تایید کرده است و لذا قرائتی که از این ماجرا در کتاب "پرویز خطیبی" آمده است درست و صحیح است .

فرید امینی همچنین اضافه می کند که زنده یاد "بهار" از طرفداران رضا شاه بوده و با وی از نزدیک ارتباط داشته ولی چهار سال پس از پادشاهی "رضا شاه" به دلیل اینکه احساس می کند که "رضا شاه" در حال حرکت در مسیر نا درست است اقدام به سرودن اشعاری علیه وی می کند که باعث می شود مدتی مورد غضب "رضا شاه" واقع شود و انسانی بود که در صورت دیدن امری نا پسند آن را تقبیح و یا با دیدن عمل نیکو ان را ستایش میکرد و هیچگاه اهل تعارف نبود و از این رو چهار سال پس از صدارت"رضا شاه" اقدام به سرودن این شعر میکند.

* این گزارش در تاریخ 17 بهمن سال 1384 در این آدرس منتشر شده است. 

آذر ۱۸، ۱۳۹۰

گفتگوی اختصاصی با کورش یغمایی


کورش یغمایی هنرمندی است با پیشینه ای قوی و قدرتمند در موسیقی پاپ ایران. شخصیتی که تنها به عشق آب و خاک اجدادیش از تمام فرصتها و موقعیت هایی که برای او در خارج از کشور مهیا بوده و هست چشم پوشی کرده تا هنرش را در وطنش عرضه کند هر چند که بهای زیادی در این راه تا کنون پرداخته است. وقتی سخن می گوید تمام دردها و رنجهایی که او د رتمام این سالها کشیده، برایتان نمایان می شود. فریادهای او برای اعتلای موسیقی پاپ در ایران در حصار تنگ نظری ها و بی برنامگی ها تنها و اسیر بماند. به قول خودش که می گوید: "چه سخت و دشوار و ناگوار است که شخصی در میهن و سرزمین مادریش تنها و غریب بماند." آنچه می خوانید حاصل گفتگوی صمیمانه و البته صریح و بی پرده با کورش یغمایی است.

* آشنایی شما با موسیقی به ۷ ـ ۸ سالگی شما باز میگردد. زمانی که با سنتور آشنا شدید و به پیشرفتهای زیادی هم در آن رسیدید. اما به تدریج جنس عشق و علاقه شما عوض شد و به سراغ گیتار رفتید. چه شد که یک چنین چرخشی در موسیقی داشتید؟
- سنتور، گزینش و هدیه ای بود از سوی پدرم و این مهم انگیزه آن شد که فراگیری موسیقی را با آن ساز تخصصی و دیگر سازهای ایرانی آغاز و حدود شش سال با کوشش فراوان ادامه دهم. ولی خود من همواره عاشق گیتار بودم و همانگونه که در عکس در سایت رسمی خودم نشان داده میشود، در همان هنگام (در دبستان و فراگیری سنتور) در ارکستر دانش آموزان (جشنواره دوره ای) دبیرستان هدف بعنوان خواننده مهمان در موسیقی پاپ آواز می خواندم. به هر حال هنگامی که به سن نوجوانی رسیدم و خودم میتوانستم در زمینه گزینش ساز و موسیقی تصمیم گیری کنم، گیتار را که از کودکی به آن عشق میورزیدم برگزیدم و کوشش و فراگیری در این زمینه را آغاز کردم.
* موسیقی پاپ یک موسیقی جهانی است، ولی این نوع موسیقی که امروزه با نام "پاپ" عرضه می شود (چه در داخل و چه در خارج) به هبچ وجه با معیارهای پاپ جهانی همخوانی ندارد. سیاوش قمیشی در این باره میگوید که ما برای امریكاییها جهت معرفی موسیقی پاپ ایرانی هنوز كارهای بیست و چند سال پیش یغمایی را پخش میكنیم. وی معتقد است كه تنها كارهای یغمایی استاندارد است. متولی چنین آشفته بازاری که در موسیقی پاپ و بطور کل موسیقی ایران ایجاد شده چه کسانی هستند؟
- با سپاس از دوست دیرینه ام آقای سیاوش قمیشی در زمینه دیدگاه ایشان، اما در مورد بخش دوم این پرسش، پاسخ شما را در زمینه سبک های دیگر موسیقی در ایران (سنتی، ملی و کلاسیک و...) و تحولات مربوط به آن را در این هنگام واگذار می کنم به استادان گرامی وکارشناس و دلسوز و د ار ا ی ویژه گی های لازم،. اما در زمینه موسیقی پاپ، در اینجا برای شناخت و آگاهی در این زمینه و ورود موسیقی غربی در ایران پیشگفتاری بسیار کوتاه لازم است و آن اینکه، موسیقی غربی در اواخر قرن هیجده به کشورهای شرقی مانند (ژاپن – هند – مصر) و اواخر دوران قاجار به ایران نفوذ کرد و موسیقی ملی و بومی این کشورها را تحت تاثیر و به انزوا کشاند. این مشکل مشترک همه کشورهای شرقی بود. این تاثیر بیشتر روی جوانان بود که انگیزه های آنرا می توان بصورت بسیار کوتاه چنین بیان کرد:
1 - پشتوانه و قوام فرهنگی و موسیقی کشورهای مورد تهاجم.
2 – نوع ساختار موسیقی سنتی که اکثرا" تک صدائی می باشد.
3 – وجود ریتم و ایجاد تحرک در موسیقی غربی.
4 – وجود هارمونی و زیبائی های ویژه بر پایه آن.
5 – تکامل صدا دهندگی سازها و نیز ایجاد سازهای گوناگون نو.
6 – ساختمان زیبا با رنگ آمیزی جذاب و نوازندگی راحتتر سازها.
7 – زیبائی ملودی ها و به ویژه آرایش سازها در اجرا.
8 – وجود سازهای ناقص و قدیمی که بصورت ابتدائی هنوز بکار می رود. البته همین سازها در زمان خود بهترین و کاملترین سازها بشمار می رفتند اما متاسفانه در تکامل آنها گامی مهم برداشته نشده است.
9 – وظیفه مهم مسئولین موسیقی در هر زمان که مهار آگاهانه نفوذ این موسیقی با استفاده از کارشناسان و متخصصین دلسوز و تعیین روندی متناسب با فرهنگ خودی. گفتنی است این نفوذ فرهنگی در زمینه موسیقی همواره یک جانبه نبوده و برای نمونه موسیقی هند از مرزهایش گذشته و به چین – کره – ژاپن – تبت – اندونزی – و اروپا و امریکا هم نفوذ کرده است و نیز کولی ها موسیقی هند را به اروپا و عربستان و اسپانیا بردند.
بر این پایه کشورهایی مانند ژاپن ، مصر و هند بلافاصله به فکر چاره جویی افتادند و مسئولان دلسوز آنان با ایجاد و برگزاری کنگره ها و سمینارها و ... به این نتیجه رسیدند که راهی جز پذیرش موسیقی غربی (بصورت تلفیق با موسیقی ملی خود) ندارند (این همان روشی است که من در حدود 35 سال پیش به آن اعتقاد داشتم و در نشریات پیشنهاد کرده ام). در همان هنگام یعنی، در حدود 180 سال قبل کوشش خود را برای فراگیری اکادمیک موسیقی غربی بر پایه ایجاد آکادمی های دولتی- دانشگاه ها، کنسرواتوارها، ارکسترهای سمفونیک و ... حتی در دبستانها و کودکستانها بنا نهادند بطوریکه تاریخ موسیقی ایران نشان میدهد نفوذ موسیقی غرب در آن هنگام ابتدا باکوشش و کارشناسی توسط استادان آگاه و دلسوز و متخصص کم نظیری مانند سالار معزز، کلنل مین باشیان (شاگرد کرساکف)، علینقی وزیری و ابوالحسن صبا و مرتضی محجوبی و نیز تشکیل ارکستر سنفونیک تهران به رهبری پرویز محمود و ... مهار گردید، همانگونه که از آثار آنان مشخص است. اما چندی بعد به دلایلی که ذکر آن بطول می انجامد، چند سال قبل از انقلاب بر پایه اینکه این موسیقی درآمد زائی فراوانی را در بر دارد بدست عده ای دلال و شومن و کاباره دار و ... افتاد و این آغازی بود برای انحراف و ابتذال در موسیقی پاپ ایران. در بعد از انقلاب نکات زیر را بعنوان عوامل اصلی، آنهم بصورت بسیار کوتاه بیان میکنم:
1 - با در در نظر گرفتن اینکه کاربرد یک واژه در یک فرهنگ الزاما "معنا و مفهوم همان واژه را در فرهنگ های دیگر با زتاب نمی دهد، کاربرد وا ژ ه غربی) پاپ (در فرهنگ موسیقی ایران بدون تخصص و شناخت و در نظر گرفتن پشتوانه چند صد ساله آن موسیقی و معنا و مفهوم و استاندارد های آن در فرهنگ غرب، آنهم فقط با مفهوم مردمی بودن آن که در این صورت می توان هر موسیقی دیگر را مانند سنتی – کوچه بازاری و... راهم به غلط با نام پاپ به جامعه معرفی کرد اشتباهی بنیادین است. بهمین دلیل اساسی است که در زمینه موسیقی پاپ ناگزیر هستیم مانند دیگر کشورهای جهان بغیر از مفهوم مردم پسند بودن آن دیگر استاندارد های ویژه آنرا برای ورود به عرصه های جهانی رعایت کنیم. گفتنی است که این استانداردها هم بر پایه تحولات اجتماعی– فرهنگی .. در جهان مانند گذشته یکسان نیست و همواره در حال تغییر می باشد و شناخت این استاندارد ها فقط با در جریان بودن سیر تحولات این فرم موسیقی در جهان میسر می گردد.
2 - داشتن دیدگاه بد و بی ارزش نسبت به این موسیقی و دست اندرکاران آن، حداقل از سوی مسئولین با انگیزه و دلیل نبود شناخت و آگاهی نسبت به موسیقی پاپ ارزشمند که تا کنون هم ادامه دارد.
3 - ممنوعیت موسیقی غربی و سازهای بسیاری که به آن مربوط میشد بویژه سازهای پایه ای و ریشه ای مانند گیتار، درامز، کیبورد، گیتار باس بمدت بسیار طولانی. البته ارکستر سنفونیک بصورت نمایشی وجود داشت!
4 - ممنوع شدن موسیقی پاپ به مدت شانزده سال که دو زمینه زیر را در بر داشت:
الف) رفتن نوازندگان و دست اندرکاران در این زمینه از کشور.
ب) بیکار شدن نوازندگان و دست اندکارانی که در ایران ماندند و ناگزیر به مشاغل و کارهایی دیگر (غیر از موسیقی) روی آوردند.
4) رویکرد جوانان به موسیقی مشهور به لس آنجلسی بعنوان یک نیاز طبیعی با انگیزه و دلیل حذف موسیقی پاپ در ایران.
5) پی بردن مسئولین به اینکه حذف این موسیقی بدلیل مردمی بودن آن ممکن نیست.
6) آغاز دوباره موسیقی پاپ با آلبوم "سیب نقره ای" که سه سال گرفتن مجوز آن بطول انجامید.
7) بی سرپرست (بی پدر) ماندن موسیقی پاپ بدلیل نبود کارشناس و متخصص در مرکز موسیقی.
8) پی بردن دوباره به درآمد زائی و مال اندوزی در زمینه موسیقی پاپ (آلبوم ، کنسرت و ..). و در پی آن سیل ورود دلالان و قاچاقچیان با انگیزه سوء استفاده و مهمتر از آن دادن خط مشی در زمینه موسیقی پاپ که به تخریب فرهنگی موسیقی کشور و انحراف ذهن موسیقائی در مردم و بویژه جوانان منجر شده است. در واقع موسیقی پاپ بعنوان زائده ای با انگیزه درآمد زائی بسیار چشمگیر بدون استادان دلسوز و کارشناس دوباره آغاز شد .
بر پایه موارد بالا سرپرستی ظاهری این موسیقی به دست افرادی بدون تخصص و شناخت حتی نسبت به ابتدائی ترین موازین هنری سپرده شد و بدیهی است که این افراد و دوستانشان که در این زمینه همکاری داشتند این موسیقی را نه برای پیشرفت موسیقی و تکا مل آن بلکه صرفا در جهت و سوی ویژگی مهم تر آن یعنی درآمد زائی و مال اندوزی اداره می کردند. و بدیهی است هر پدیده ای اجتماعی، هنری، اقتصادی و ... بدون داشتن سرپرست دلسوز و آگاه و متخصص بصورتی(دیمی) و (خودرو) رشد غیر طبیعی و غیر منطقی خواهد کرد و این وضعیت همان است که امروز در موسیقی پاپ مشاهده می کنیم.
نکته بسیار مهم اینست که امروزه موسیقی پاپ یک موسیقی جهانی است و موسیقی پاپ هر کشور نماد فرهنگی آن کشور در جهان قلمداد میشود و این کارهای بی ارزش و بی هویت که به غلط با نام موسیقی پاپ در ایران و جهان تبلیغ میشود نه فقط انگیزه تخریب ذهنیت مردم و بویژه جوانان در زمینه شناخت و آگاهی موسیقی ارزشمند پاپ گردیده بلکه سبب آبروریزی فرهنگی و شرمساری در این زمینه در جهان نیز گردیده است . باید گفت پس از سپری کردن 180 سال از ورود موسیقی غرب به کشورهای شرقی از جمله ایران هنوز هم متخصص اگاه و دلسوز و حتی شناختی درست را هم از این موسیقی در کشور نداریم.
* متولیان فرهنگی و هنری در ایران می گویند که موسیقی آن سوی مرزها و بخصوص موسیقی لس آنجلسی دارای ابتذال است و از همین رو آنها را مجالی برای کار و فعالیت در ایران نیست . از سوی دیگر میبینیم که امروز کارهایی مجوز انتشار میگیرند که آدمی شرم دارد حتی بگوید این کارها یک اثر "موسیقایی" است چه برسد که بخواهیم آنها را مبتذل بنامیم یا خیر . شما این "یک بام و دو هوا" را چگونه ارزیابی میکنید ؟
- لازمه پاسخ به پرسش شما گوش دادن به هر دو موسیقی و نیز تجزیه و تحلیل با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات هر دو دست اندرکاران در دو فرهنگ شرقی و غربی از دیدگاه تفاوت های ( فرهنگی ، ابزار ، امکانات ، اجتماعی ، اقتصادی ، دوگانگی فرهنگی و ... ) میباشد که من هیچ گاه ( مگر بصورت اتفاقی) موسیقی پاپ ایران را گوش نمی دهم چون اگر بخواهم موسیقی را گوش دهم وقت خود را برای موسیقی ارزشمندی می گذارم . اما نکته بسیار مهمی که در این دو تولید باید در نظر گرفته شود آن است که بغیر از 1 – دوری از فرهنگ ایران . 2- سیطره و چیرگی فرهنگ غرب . 3 – سردرگمی بین دو فرهنگ نامبرده که کاملا در آثارشان آشکار است ، کارهای آنان (لس آنجلسی ها ) ممیزی و کارشناسی نمی شود و ادعای فرهنگی هم ندارند ولی در ایران بر عکس آن است . موسیقی ای که به غلط با نام پاپ در ایران مشهور است، موسیقی ای است بی ارزش ، بی هویت که در هیچ یک از طبقه بندی های موسیقی ( سنتی ، ملی ، کوچه بازاری ، پاپ و کلاسیک ) در درون و برون از ایران جای ندارد و صرفا مصرف داخلی دارد آنهم برای نا آگاهان در این زمینه .
* متاسفانه سیاستهای غلط و تنگ نظرانه در عرصه موسیقی ایران، نه تنها باعث شده که موسیقی خوب و استاندارد به گوش مخاطب نرسد، بلکه وضعیتی را نیز بوجود آورده است که مخاطب موسیقی ما نیز سراغ موسیقی خوب نمی رود یعنی فرهنگ شنیدن موسیقی نیز دچار آسیب شده است . درمان این درد چیست ؟
- یکی از ویژگی های انسان عادت است ( بجز افراد انگشت شماری که تن به آن نمی دهند ). گوش دادن به موسیقی بی ارزش در اثر تکرار و عادت میتواند بگونه ای شود که شخص از آن حتی لذت هم ببرد همان گونه که هم اکنون انجام می پذیرد که عامل اصلی آن نداشتن شناخت و آگاهی در این زمینه و نیز نشنیدن و در دست نداشتن آثار با ارزش میباشد که وظیفه مهم مرکز موسیقی و رادیو و تلویزیون و رسانه های گروهی است که با پخش آثار با ارزش و ارزشیابی آنان و نیز نشان دادن وجه تمایز آن با دیگر موسیقی های بی ارزش و بی هویت، سبب رشد و پیشرفت این موسیقی گردند که متاسفانه همواره برعکس این روش را شاهد بوده ایم . باید گفت که مردم و بویژه جوانان گناهی ندارند و این نا آکاهی و عدم شناخت آنان در زمینه موسیقی پاپ که منجر به انحراف ذهنی موسیقی آنان شده است بر پایه شرایط و مقتضیات و ... موجود در جامعه میباشد .
* می رویم به قبل از انقلاب 57 . دورانی که شما و دوستان و همکارانتان مانند زنده یاد فریدون فروغی ، مازیار و فرهاد ، بسیار فعال بودید و دچار محدودیت های کنونی نبودید . موسیقی پاپ در این برهه از تاریخ از نظر شما در چه وضعیت ، سطح و کلاسی قرار داشت ؟
- در آن هنگام هم موسیقی پاپ در ایران نسبت به موسیقی پاپ در جهان موقعیت و وضعیت ایده ال و عالی را نداشت اما در همان وضعیت هم که از آن راضی نبودیم، از دیگر همسایگان خود یعنی ترکیه ، اعراب و ... بسیار جلوتر بودیم و همانگونه که میدانیم بدبختانه امروز به مراتب از آنان عقب تر هستیم .
* شما از معدود افرادی هستید که به موسیقی ایرانی و محلی یا اصطلاح فولكلور ایران توجه و علاقه خاصی دارید . آهنگهایی مانند شیرین جون محلی فارس ، ریحان ریحان محلی آذری و .... که در ذهن ایرانیان نقش بسته است و جالب اینکه این آهنگها با موسیقی راك كه خودتان آنرا در ایران پایه گذاری كردید اجرا می شد . در این مورد برایمان توضیح دهید .
- همه نزدیکانم بخوبی آگاهی دارند که من همواره عاشق ایران و تاریخ و فرهنگ کهن و غرور آفرین آن بوده و میباشم . بر این پایه در نخستین سال خوانندگی حرفه ای ترانه های محلی ریحان ، شیرین جون ، هوار هوار و ... که جزء زیباترین و ماندگارترین آواهای محلی ایران میباشند را به روشی نو و تازه اجرا کردم و هدف من نمایش این ملودی های جاودانه در میان مردم و بویژه جوانان و نیز گسترش همبستگی ملی و هویت ملی بود .
* مجموعه آواهای محلی ایران که با همکاری ارکستر سمفونیک تهران و نوازندگان بزرگی از موسیقی سنتی ایرانی چون منصور سینکی نوازنده بنام تار، سیمین آقا رضی نوازنده مشهور قانون، استاد رحیمی نوازنده تار و ... همچنین پیانوی کاوه یغمایی و هنرمندی خودتان انجام پذیرفت که همگی از نقاط مختلف ایران جمع آوری و در تابستان 1366 اجرا شد و با این کار گامی نو برداشتید. در واقع با این کار هم نشان دادید که موسیقی فولکلور ما از چه قابلیتهای فراوانی برخوردار است و هم اینکه به آن اعتباری دوباره بخشیدید . در این مورد کمی توضیح دهید و بگویید که موسیقی فولکلور ما اکنون در چه شرایطی قرار دارد ؟
- فولکلور در معنای فارسی( ادبیات و دانش عوام) میباشد . مجموعه عادات و سنن ، افسانه هاو قصه ها و معتقدات و خرافاتی که در عمل و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و نیز رقص ها و ترانه ها و اساطیر و ضرب المثل ها را شامل میشود . فولکلور نمایانگر آمال و شیوه فکر و ارزشهای فرهنگی یک ملت است و قهرمانان فولکلوریک آینه تمام نمای تمدنهایی هستند که از ان برخاسته اند . جمع اوری فولکلور در ایران پیش از انکه ذهن ایرانیان را به خود مشغول دارد مورد توجه و تحقیق اروپائیان قرار گرفت . صادق هدایت و علی اکبر دهخدا که پی در پی افسانه ها و ترانه ها و امثال را جمع آوری و در این راه کوشیدند در قبل از انقلاب هم کوشش هائی از سوی مسئولین مربوطه و افراد صورت گرفت که حائز اهمیت بود ولی هرگزکافی نبود . فولکلور بدلیل ویژگیهائی که برای شناخت ارزشهای فرهنگی یک ملت دارا می باشد، مسئله بسیار با اهمیتی میباشد . بطور نمونه ترانه های فولکلور در گوشه گوشه ایران در شهرها و روستاها و ده های دورافتاده بقدری گسترده و گوناگون است که مستلزم ایجاد یک مرکز فرهنگی مستقل شامل اساتید موسیقی ، جامعه شناس ، مردم شناس ، زبان شناس و ... میباشد که باید در زمینه جمع اوری و ضبط و طبقه بندی در موسیقی و زبان ها در گوشه های گوناگون ایران انجام پذیرد . در سالهای اخیر به جز اجرای دوره ای و گذرا و غیر کارشناسی که به جز نمایش هدف دیگری را دنبال نمی کرد، هیچ کاری در این زمینه انجام نگرفته است . در ضبط آلبوم "دیار" از آواهای محلی ایران که در آن آرایش سازها را بعهده داشتم، مشکلات و ممنوعیت های بسیاری بود که فقط چند مورد آنرا در سایت رسمی خودم بر شمرده ام و من همواره از اینکه بدلیل ممنوعیت ها، و......... آنطور که توان آنرا داشته ام به شایستگی نتوانسته ام برای کشورم دین خود را ادا کنم رنج می برم ولی همانطور که گفتم هدف من ایجاد هویت ملی و همبستگی بیشتر ملی در میان مردم و بویژه جوانان بوده است .
* همگان میدانند که شما بنیانگذار موسیقی راک در ایران هستید و قبل از انقلاب همراه با دوستتان، سیاوش قمیشی در گروه ربلز (REBELS) همکاری داشنید و لید گیتار می نواختید . موسیقی راک چه ویژگی های دارد که در ایران از طرف متولیان موسیقی آنچنان که باید و شاید به رسمیت شناخته نمی شود ؟
- لازم میدانم کمی در مورد موسیقی راک اند رول ، راک و نیز جز که در بین جوانان ایران طرفداران بسیاری دارد بیان کنم . راک اند رول بر گرفته شده از موسیقی کانتری و وسترن سفید پوستان آمریکائی و بلوز و سل سیاهان امریکائی میباشد . موسیقی راک برگرفته از موسیقی راک اند رول میباشد ولی با تغییر نسبی ریتم و فرم اجرا . بطور نمونه الویس پریسلی و موسیقی او چیزی بین راک اند رول و راک می باشد اما عقیده عموم کارشناسان بر این است که بیتل ها و بویژه ترانه I can,t get know satisfaction گروه رولینگ استونز آغازگر موسیقی واقعی راک در جهان میباشد . موسیقی ) جز (که آنرا در ایران به غلط جاز می گویند و درامز را هم به غلط به نام جاز می شناسند ! بوسیله سیاهان در آمریکا بنیان گرفت که برای بیان غم و غربت و احساسات تند با آواهای غم آلوده در مزارع اجرا میشد . فرمهای اولیه آن راگتایم و بلوز میباشد که ویژگی عمومی همه آنان بداهه سرائی میباشد . موسیقی راک را در ایران شاید همزمان با گروه های رولینگ استونز آغاز کردم . در آن هنگام عموم مردم و بویژه جوانان ، بغیر از عده ای معدود در تهران، از این موسیقی آگاهی و شناخت درستی نداشتند. باید بگویم پیوند موسیقی راک با موسیقی ایرانی و یا فولکلور کاری بسیار دشوار و حساس است که در صورت نداشتن تجربه و تخصص و ... بصورت بسیار زشت و مسخره ای جلوه گر میشود .
* چندی است که یک DVD تقلبی منسوب به "کوروش یغمایی" با نام " تو" چشم اهالی موسیقی را متوجه خود کرده است و شما هم در سایت رسمی خود به این موضوع اعتراض کرده اید و برای مثال حکایت مولانا انوری، شاعرشهیر سده ششم را بازگو کرده اید که مردی شعرهای مولانا انوری را می خواند و حتی خود را مولانا انوری می نامید . حال همین داستان برای شما اتفاق افتاده است . پیگیری های شما در این مورد به کجا رسیده است ؟ 
- تنها کاری که در این هنگام از من بر می آید آگاهی و اطلاع رسانی در این زمینه است و بس. چون تردید ندارم مانند سالهای گذشته پیگیری من به هیچ کجا نخواهد رسید و باز هم مانند گذشته تاراج و حراج آثار من بدون اجازه و با بدترین وضع کیفی هم در درون و هم در برون ادامه خواهد داشت . همان گونه که هم اکنون هم ادامه دارد و بفروش میرسد .
* شما در زمینه موسیقی فیلم هم فعالیت داشته اید و ساخت موسیقی فیلم گرگهای گرسنه به کارگردانی آقای سیروس مقدم بود که در زمستان 1369صورت پذیرفت . موسیقی این فیلم را میتوان به جرات از معدود موسیقی فیلمهایی در ایران دانست که با راک اجرا شده بود و جالب آنکه هنوز تعدادی از تم های آن قابلیت شنیداری خود را از دست نداده است و تعدادی از این تم ها را رادیو و تلویزیون پخش کرده و هنوز گاهی اوقات پخش می کند . متاسفانه امروزه به موسیقی فیلم در ایران توجه چندانی نمی شود و حتی به گوش می رسد که آهنگساز بدون دیدن فیلم و پی بردن به اصل موضوع آن اقدام به آهنگسازی و ساخت موسیقی فیلم میکند . این سهل انگاری ها و بی مسئولیتی ها از کجا ناشی می شود ؟
- موسیقی فیلم گرگهای گرسنه تنها موسیقی فیلم بود که من پذیرفتم و سپس با وجود سفارشهای بسیار از پذیرفتن موسیقی فیلم دیگر خودداری کردم ( بدلیل تجربه هائی که در اولین کار خود بدست آوردم ) . موسیقی فیلم مانند هر پدیده هنری دیگر، هنری تخصصی و بسیار دشوار و پیچیده که با موسیقی روزمره و معمول مانند سنتی ، ملی ، پاپ ، کوچه بازاری و ... تفاوت های بنیادین دارد . موسیقی فیلم هنری است که آهنگساز آن بیانگر حوادث صحنه و بازتاب دهنده جریانات گوناگون خط داستان فیلم در هر لحظه با موسیقی و ادوات صوتی و ... میباشد . بر این پایه آهنگساز موسیقی فیلم به غیر از داشتن صلاحیت ، تجربه ، تخصص و آگاهی در زمینه موسیقی باید هنر به تصویر ذهنی کشیدن موسیقی و ادوات صوتی دیگر را در بیان و القاء حالات گوناگون داستان فیلم به میزان لازم و کافی داشته باشد . موسیقی فیلم یکی از پایه های ریشه ای و اساسی در موفقیت یک فیلم محسوب میگردد . هنرهای جهانی مانند سینما ، تئاتر ، موسیقی پاپ و نیز موسیقی فیلم باید با همتا های خود در جهان و دست کم با موسیقی فیلم همسایگان خود مقایسه شوند در ان صورت است که متوجه و آگاه خواهیم شد که در چه جایگاه و مرتبه ای قرار داریم . همانگونه که با مقایسه یک موسیقی فیلم ایران با مثلا یک موسیقی فیلم ترکی ، هندی و ... آگاه خواهیم شد که حتی اندر خم یک کوچه هم نیستیم ! عوامل عقب ماند گی و نابسامانی و .... در زمینه هنر سینما و موسیقی فیلم هم کمابیش همان عوامل پس رفت و ابتذال در موسیقی پاپ میباشد .
* می دانم که با توجه به محدودیتها و فشارهای کنونی موقعیت برای رفتن را داشته اید و دارید و پیشنهادهای بسیاری هم در این زمینه به شما شده است . شما از جمله کسانی بودید که همراه با فرهاد ، فریدون فروغی ، مازیار ، سیمین غانم و .... هوای وطن را بر جلای وطن ترجیح دادید با اینکه به قیمت ممنوعیت صدای شما و کار نکردن شما تمام شد و در اوج محبوبیت نرفتید . میدانم اکنون دست هایی در کار است تا با ایجاد محدودیت ها و اجرای سناریو های متفاوت شما را به این نتیجه برسانند که از ایران بروید . به نظر من کورش یغمایی سالهایی را که شرایط خیلی سخت تر از وضعیت کنونی بود ماند و با روزگار ساخت چون عاشق آب و خاک وطنش بود . خودتان چه فکر میکنید ؟
- تمام مواردی که شما بدرستی از آنها نام برده اید و نیز موارد بی شماری که در سالهای گذشته در زمینه کارشکنی و غرض ورزی ها و بی مهری ها برایم رخ داده هم اکنون هم در برابر من میباشند . ولی در برابر ماند گاری در میهن و نفس کشیدن در هوای آن، همه انها را به جان خریده ام و میدانم و بخوبی آگاهم که همه و همه اینها هزینه هایی است که برای ماند گاری در کشورم پرداخت میکنم . در این جا مرا به یاد سخنی انداختید که همواره آنرا بیان میکنم . چه سخت و دشوار و ناگوار است که شخصی در میهن و سرزمین مادریش تنها و غریب بماند . درپایا ن تکرار می کنم : موسیقی پاپ یک موسیقی جهانی بشمار می آید و امروزه در دنیا نشان و نماد و بازتاب فرهنگ موسیقی هر کشور در گستره فرهنگ جهانی میباشد . بر این پایه برای نگهداری و نگهبانی از سربلندی فرهنگ سرزمین پر افتخار مان و نیز جلوگیری از آبرو ریزی فرهنگی در این زمینه در دنیا بوسیله رسانه های درون و برون مرز (پخش جهانی )، در این هنگام بایسته و شایسته است که در این امر مهم و حساس فرهنگی مسئولین متخصص و صادق و آگاه و دلسوز که شناخت و آگاهی لازم و کافی را در این زمینه دارا میباشند بکار گرفته شوند .
* این گزارش در تاریخ 22 خرداد سال 1385 در این آدرس منتشر شده است.